تمام شب.....
تمام شب در انتظار طلوع خورشيد ذرات تاريكي را شمردم تمام شب ,تمام شب در انتظار طلوع خورشيد نشسته ام تا به من بگويد با عشق تو چه بايد كرد و بهاي با تو بودن چيست كه دل بريدن جواب حل اين معما نمي باشد.
اين وزش نابودي است يا ضربان قلب وحشت كه بر سقف زندگي ام مي وزد چيزي به فرو رفتنم نمانده چيزي به تمام شدنم نمانده تلاش بيهوده اي است تو را از خود داشتن تلاشي بيهوده مثل دست و پا زدن در مرداب مثل بيداري بعد از مرگ.
تلاشي بيهوده مثل رو بوسي ماه با خورشيد مثل فشردن دستهاي روشنايي تلاش بيهوده اي است تو را از خود داشتن تلاشي بيهوده اي است من در نهايت حوصله نشسته ام تا تو به خود آيي و مرا طلب كني.....
+ نوشته شده در شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 19:30 توسط Secret
|
سلام بر مهدی ...