چه بگویم سخنی نیست میان من و تو 

 جای عاشق شدنی نیست میان من و تو

 آنقدر درد کشیدم که یعقوب شدم مژده ی پیرهنی نیست میان من و تو

سال ها می شود از رفتنتو می گذرد خبر از آمدنی نیست میان من و تو

آنقدر دوست نبودیم که دشمن باشیم دشمنی با تو منی نیست میان من و تو

خواستم با تو بگویم که دلم گفت : “بگو…”  چه بگویم سخنی نیست میان من و تو